حکایات خواندنی

حکایات خواندنی

 

برای دفاع ( ۱
قاضی در دادگاه خطاب به شوهر زن گفت:علت چیست که خانم از شما شکایت دارد؟ شوهر گفت: مگر من تقصیرم چیست قربان؟

قاضی گفت:شما در منزل گاهی روی خانم دست بلند می کنید و این کار بسیار زشتی است.شوهر گفت قربان این درست است که من دست بلند می کنم ولی نه برای زدن،فقط برای دفاع از خودم می باشد؛چون اگر دستم محافظ خودم قرار ندهم همیشه گوشه و کنار سرم ورم کرده است    …

 


اعتقاد ( ۲
بیماری به محکمه دکتر مراجعه کرد و ضمن اظهار درد گفت:این را هم باید عرض کنم شدت درد مرا مجبور کرد خدمت شما برسم،والا من به دکتر ابداً اعتقاد ندارم.دکتر گفت:مهم نیست چون بیشتر حیوانات هم به بیطار و دامپزشک عقیده ندارند با وجود این معالجه می شوند

امتحان ( ۳
شخصی از ناپلئون پرسید:اعلیحضرت شما که بیشتر اروپا و شاید بتوان گفت قسمتی بزرگ از دنیا را گرفته اید و در شجاعت ضرب المثل دنیا هستید،آیا چیزی هست که شما از آن هراس داشته باشید؟ گفت بلی،امتحان.فقط از امتحان همیشه ترسیده ام

خلقت ملخ ( ۴
خداوند سبحان ملخ را بصورت ۹ حیوان خلق فرموده است.صورت مانند اسب،چشم مانند فیل،شاخ عین گوزن،گردن شکل گاو،سینه مثل شیر،شکم مثل عقرب،ران مثل شتر،دم مثل مار و پا چون شترمرغ

از بهارستان جامی ( ۵
شتری در صحرا چرا می کرد و از خار و خاشاک صحرا غذا می خورد.کم کم به خاربنی رسید.چون زلف عروسان در هم و چون روی محبوبان تازه و خرم،گردن آز دراز کرد تا از آن بهره ای بگیرد.دید در میان آن یک افعی بزرگ حلقه زده،پوزه برداشت و برگشت و از آن غذای لذیذ چشم پوشید.خاربن پنداشت که احتراز شتر از زخم سنان وی و اجتنابش از تیزی خارهاست.شتر مطلب را درک کرد و گفت:بیم من از این مهمان پوشیده در درون تست،نه میزبان آشکار.ترس من از زهر دندان مار است نه از زخم پیکار خار.اگر نه هول مهمان بودی میزبان را یک لقمه کردمی

مزد غیبت ( ۶
شیخ شبلی را یکی غیبت کرد.شیخ برای غیبت کننده یک طبق رطب فرستاد و گفت : شنیدم که تو عبادت خود را برای ما هدیه فرستاده ای، من نیز خواستم تلافی کنم

حکمت صحت ( ۷
پنج چیز است که به هر کس دادند،زمام زندگانی خوش در دست وی نهادند،اول صحت بدن،دوم ایمنی،سوم وسعت رزق،چهارم رفیق شفیق و پنجم فراغت و هر که را از اینها محروم کردند در زندگانی دَر خوش را بر وی بستند

ضایع ترین اشیاء ( ۸
عقلا گفته اند:
پنج چیز در جهان ضایع ترین اشیاء است: ” چراغ در پیش آفتاب “،” باران در شورستان “،” زن زیبا و جمیل در دست مرد نابینا “،” طعام لذیذ در پیش آدم سیر “،” علم و سخن های خوب در سینه مرد حاسد ”

بهشت و جهنم ( ۹
واعظی بالای منبر از اوصاف بهشت می گفت و از جهنم حرفی نمی زد.یکی از حاضرین پای منبر خواست مزه ای بیندازد گفت:ای آقا،شما همیشه از بهشت تعریف می کنید،یک بار هم از جهنم بگویید.واعظ که حاضر جواب بود گفت:آنجا را که خودتان می روید و می بینید.بهشت است که چون نمی روید لااقل باید وصفش را بشنوید

خاصیت زر ( ۱۰
گویند پادشاهی پیرمردی را دید که با گستاخی و بی پروایی از فراز نهری می پرد و جوانی برنا از این کار ناتوان است.در شگفت شد و او را به حضور خواست و علت را از او جویا شد.معلوم گشت که پیرمرد هزار دینار زر بر کمر دارد و زرها به او چنین قوت قلبی داده اند

 

 




:: برچسب‌ها: حکایت , جالب , پندآموز , ,
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : ایمان
تاریخ : یک شنبه 18 دی 1390
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: